لاوینلاوین، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره
دو همدل وهمراهدو همدل وهمراه، تا این لحظه: 16 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره

پرنسس لاوین

بدون عنوان

نفس مامان وبابا ٩ ماهگيت مبارک زندگيم,ايشاللّه ١٢٠ساله بشي خيلي دوست داريم.هميشه دل شادو لب پر خنده داشته باشي ملوسک من.بوس بوس بوس
30 بهمن 1392

بدون عنوان

عزيز دلم ديگه هشت ماهتم داره تموم ميشه ايشاللّه ١٢٠ساله بشي نانازي ما,باي باي کردن و دست دادن هم ياد گرفتي تا ميخوام برم سمت در ورودي با رورؤک خودتو گولّه ميکني سمت در با منم باي ميکنيييييي وقتي بهت ميگم با مامي  دست بده قشنگ دستتو مياري جلو تا دست بدي ولي هنوز نه ۴دست وپا ميري نه از دندونات خبريه.       اين هم شعري که همکار بابايي تو fb برات گذاشته بود: خلايق در تو حيرانند وجاي حيرت است الحق/که مه را بر زمين بينندو مه در اسمان باشد ...
28 بهمن 1392

بدون عنوان

                دختر دارم اناروبه  چادر زده کنار ده           به کس کسونش نميدم          به همه کسونش نميدم به راه دورش نميدم       به مرد پيرش نميدم             به بي سوادش نميدم               به کسي ميدم که کس باشه بند قباش اطلس باشه      سيصد تومن کيسش باشه,                          روزي باشه!روزي باشه!  شاه بياد با لشگرش, خدم و حشم پشت سرش  شاهزاده ها دور برش , دختر...
22 بهمن 1392

بدون عنوان

دختر داشتن قشنگه دختر داشتن یعنی. نگاه زندگیت صورتی دختر داشتن یعنی کمدی پر از لباسهای خوشرنگ دختر داشتن یعنی اتاقی پر از عروسکای ریزودرشت دختر داشتن یعنی پچ پچ شبانه ی مادر دختری کنار تخت صورتی  دختر داشتن یعنی یه کشو پر ازگل سرهای رنگی رنگی دختر داشتن یعنی لاکهای رنگ و وارنگ' خنده های از ته دل' موهای بلند' دامن های زیبا و... در یک کلام دختر داشتن یعنی عشق...
22 بهمن 1392

بدون عنوان

                                     فرشته ي کوچک من  قادر به عشق ورزيدن باش فارغ از انکه در جواب به تو عشق ورزيده شود قادر به دادن وقتي که هيچ نداري قادر به شادمانه کردن حتي در ميان مشقّات قادر به دراز کردن دستت حتي در اوج تنهايي وتنها ماندگي قادر به خشک کردن اشکهايت زمانيکه هنوز ميگريي               قادر به باور داشتن حتّي زمانيکه هيچ کس باورت ندارد.
21 بهمن 1392

بدون عنوان

خداييش چلوندن نداره؟با اون بااااابااااا گفتنش که جديد ياد گرفته بابايي هم ذوق ميکنه و همش قربون صدقش ميره واز مامي ساغر تشکر ميکنه که اول بابا گفتنو به دخملي ياد داده. ...
18 بهمن 1392